نه نه من ني نيم
جيگر قشنگم پريشب تو رختخواب بوديم و تو تو بغل من بودي ، بابا مهرداد بهت گفت مهرتاش بابايي بيا بغل من بخواب تو پسري بايد پيش من بخوابي زشته همش ميري بغل مامانت بيا پسرم
يهو تو گفتي نه نه من ني نيم
من و بابا مهردادت كلي ذوق كرديم از اين حرفت و كلي خنديديم
بعد بابايي بهت گفت پس فقط واسه چند دقيقه بيا بغلم و در كمال ناباوري رفتي بغلش ، بعد از مدت كوتاهي دوباره گفتي ماماني ماماني و اومدي بغل من بعدشم از بغل من رفتي و بين من و بابايي جا خوش كردي و فقط خواستي دستم تو كمرت باشه تا بخوابي
خيلي جالب بود واسه من و بابايي
بابا مهرداد گفت خداي من اين بچه همه چيز و متوجه ميشه و ما فكر مي كنيم متوجه نميشه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی